دل کنده ام از این دوره ی مجلس هم!
با توجّه به رد صلاحیت تنها نامزد قابل اعتنا ،
هیچ خبر خاصی از انتخابات مجلس ندارم
و نمی خواهم داشته باشم!
و تنها به ذکر نتایج در پایان کار بسنده خواهم کرد!
شب به خیر!
در اکنون ، که دوره ی قفل بستن و سیخ و آینه و چیز های دیگر به پایان رسیده
و غمه زنی نیز عملا به پایان نزدیک می شود.
با بالا رفتن توجه به کرامت انسانی و واقع نگری بیشتر، نسبت به
مفهوم حماسه ی عاشورا و عزاداری اش، باید از انواع عزاداریای حمایت کرد
که کمترین آسیب جسمی را به انسان وارد کرده و به جای آن ، باعث تأثّر روحی او شود.
کرب زنی یکی از همین نوع عزاداری هاست!
نوعی که باور من و نگاه منطقی هر بیننده ای ، با وجود قدمت ،
متجدّدترین است و در آینده نیز می تواند باشد.
در این عزاداری که در ایران کم نظیر است ، افراد ، دو قطعه چوب در دست دارند،
با وزن مرثیه ی خاصی که مرثیه خوان آن را می خوانَد آنها را به هم می کوبند و
قسمتی از مرثیه را به عنوان جواب خواننده ی مرثیه ، تکرار می کنند.
مرحوم محمّدابراهیم غبرائی ( متخلّص به فانی ) در سفری که
در اواخر قرن ۱۲ شمسی به کربلا داشت، این نوع ویژه ی عزاداری را دریافت
و پس از جستوجو درباره ی تاریخچه و فلسفه ی وجودی آن،
در بازگشت به شهر خود ( لاهیجان ) ، با توجّه به طبع شعری که داشت
ریتم های جدیدی برای آن ابداع کردو مرثیه هایی به زبان فارسی برای آن سرود
و آن را در شب دسته ی محلّه ی شعربافان به اجرا در آورد.
همانطور که گفته شد این عزاداری هیچ آسیب جسمی به انسان وارد نمی کند
زیرا در یک نوع آن ، عزاداران خم و راست می شوند و کرب ها را به هم می کوبند
و در نوع دیگر هم ایستاده این کار را انجام می دهند .
امّا مراثی آنقدر حماسی ، غم انگیز و تأثیر گذار هستند که
اگر شخصی برای نفس عمل عزاداری در این مراسم شرکت کرده باشد
به راحتی ، لطافتی در دلش احساس کند.
بعضی از عزیزان نزدیک و البته نادان حکومت در سال های گذشته، بسیار تلاش کردند که با تسمیه ی این کار
به نام رقص، آن را تعطیل کنند ، امّا گویا چشمان دوستان، دسته های سینه زنی را در نقاط دیگر کشور نمی بینند
که تقریبا به همین حالت خم و راست می شوند و بر سینه می زنند!
با توضیحاتی که داده شد ، گسترش این نوع ویژه از عزاداری میان مردم
اجتناب ناپذیر خواهد بود،
دیگر اینکه با توجه به گسترشِ اکثراً بدون تعهّد شهری بودن و اهل یک محلّه ی شهر بودن
ورود عزیزانِ مناطق دیگر شهر
( دیگر یعنی مناطقی به جز شعربافان که به عنوان بانی این عزاداری شناخته شده )
نیز همینگونه است.
بنابراین راهی که پیش روی ماست آزادی ورود دیگران به این عزاداری ،
امّا به شرط کیفیت بالاست!
زیرا با وجود اینکه کرب زنی یک عزاداری ست، امّا با درک موسیقایی افراد سر و کار دارد
و مطمئنا اگر کسی نتواند با مرثیه و بقیه ی عزادارن ، هماهنگ باشد
هرگز نخواهد توانست وارد فضای حزن و اندوه خاص کرب زنی شود.
../.:در حقیقت ، قسمت پایانی نوشته ، بیان و درخواستی بود
از عزیزانی که وارد این این دسته ی عزاداری می شوند و خواهد شد!
به گمانم روزی برسد که این شرط اجرا شود!
../..: تاریخچه و فلسفه ی کرب زنی را در آنده ، به طور خلاصه خواهید دید!
« از شمار دو چشم، یک تن کم وز شمار خرد ، هزاران بیش »
به راستی که این بیت زیبا برازنده ی او شد ، که بر سنگ مزارش
در آرامگاه عمومی آقاسید محمّد یمنی نوشته آمد.
دور از ناباوریها و و حزن و اندوه ِ همان سالها در خاک آرمیده
و همچنانکه خود می گفت:
می شوم زرد ، ولی هیچ نمیپوسم من -- چون که در خاک جهان، ریشه فراوان دارم
محمّد امینی، متخلّص به م.راما، در ۲۳ دی ماه ۱۳۲۶ در لاهیجان ، در یک خانواده ی
متوسّط شهری متولّد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسّطه را در همین شهر به پایان رساند.
اولّین شعری که سرود، در حدود سال ۱۳۴۰ یا ۴۱ بود و در آن با بیانی زیبا
از وضعیّت زندگی طبقات محروم سخن گفته بود.
این شعر در در روزنامه ی پیام ملّی آن روزگار به چاپ رسید:
در هشتی برهنه ی خانه
گفتم به مادرم ؛
امروز ما ناهار چه داریم؟
خندید و گفت : عزایِ غذای شب!
بیشتر کوششهای وی در زمینه ی شعر و شاعری، درهمان دوران نوجوانی و جوانی
که یک دانش آموز دبیرستانی بود، صورت می گرفت و مدیر مدرسه اش - آقای کیافر -
که خود نیز نویسنده و ادیبی توانا بود، نطفه های استعداد درخشان را که در م.راما می دید،
می شناخت و همیشه او را می ستود.
وی پس از پایان تحصیلات متوسّطه، در کنکور سراسری شرکت کرد . در رشته ی مهندسی آبیاری
دانشگاه تبریز پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۸ تحصیلات دانشگاهی را به پایان برد.
در همان سالها در مجله ی خوشه و مجله ی فردوسی بهصورت جسته گریخته
شعرهایش چاپ می شدند و بدینسان او توانست در بین شاعران و هنرمندان
و محفل های روشنفکری آن زمان، جای پای برای خود باز کند .
در همان سال ها بود که به علّت مبارزات آزادیخواهانه ، در یک نیمه شب تابستان،
عده ای از مأموران سازمان اطّلاعات و امنیّت شاهنشاهی ، به خانه ی پدریاش
هجوم بردند و پس از جستجو در گوشه و کنر ، او را نیز با خود بردند.
وی هشت سال در زندان بسر برد و عمده شعرهای گیلکی مطرح خود را متأثّر از
شور انقلابی آن سالها در زندان سرود.
در سال ۱۳۵۷ در اوج مبارزات مردم ، به همراه خیل عظیمی آزادیخواهان و همرزمان خود
از بند ستم رها شد و دوباره به آغوش گرم جامعه، بین هنردوستان و آزاداندیشان بازگشت.
پس از آزادی ، فرصت را غنیمت شمرد و در فضای گرم و صمیمی سال های ۵۷ تا ۶۰ ،
بسیاری از سروده هایش را در زمینه ی شعر های گیلکی و فارسی ،
به خواست و سلیقه ی خویش چاپ رساند از جمله ؛
مشت و درفش ، غزلهای بند ، جمهوری دموکراتیک سازها ، شطرنج خونین ، اوجا ( گیلکی )
و چند ترجمه از قبیلِ سران و سلاطین ، شکست ناپذیر و ..
وی در دستور زبان و ادبیّات و بکار بردن صحیحِ واژه ها نهایت دقّت را داشت.
معتقد بود که کلمات باید در دستهای آدم بگردد و چون موم به شکل دلخواه درآید
و در تقدّم و تأخر آنها نباید ظلم روا داشت.
از آنجاییکه زبان و ادبیات را از کارآمدترین ابزار بیان مقاصد خود می دید ،
به شکل های گوناگون زبان و فراگیری آنها علاقه ی وافری نشان می داد.
وی به زبان انگلیسی تسلّط کامل داشت و به زبان فرانسه هم کاملاً آشنا بود.
پس از آزادی از زندان و پرداختن به امور مربوط به خود ، به یاری دوستان ،
و با توجّه به رشته ی تحصیلیاش ، توانست در تهران به کاری مشغول شود
و در همان سال ها نیز ازدواج کرد. حدود سه سال بعد از ازدواج طیّ مأموریّتی ،
در رابطه با پروژه ای در اطراف لاهیجان ، به همراه اکیپی از مهندسان شرکت ،
راهی گیلان می شوند.
در یکی از روزهای گرم تابستان، پیش از شروع کار در دفتر شرکت- در شهرستان کلاچای -
به علّت گرمای هوا و برای خنک شدن،یکی از دوستان تبریزی او خود را به آب زد .
لحظه ای نگذشت که دریا طوفانی شد و محمّد امینی،
برای نجات جان دوست ، خود را به آب انداخت.
غافل از اینکه دریا، آن دریای شعرهای یدالله رؤیایی نبود ، که گاهی
عاشق طوفانها و موجهایش می شد و خود نیز برای نجات دوستش ،
اسیر این گرداب بی حاصل شد و هر لحظه از چشم منتظرانِ ساحل ، دورتر.
.... در بیستم مردادماه سال یکهزار و سیصدو شصت و چهار ، دریا ،
نسیمی جز ماتم غرق شدن شاعری جوان و تأثیرگذار نمی آورد و
جز تأسف ، چیزی از لاهیجان به گوش نمی رسید..!
یادش زنده و شصت سالگیاش بر شاعران و ادب دوستان و گیلک های آزاده ، مبارک.
و به قول خودش:
گرچه گوگرد غم از هرجهتی می ریزد -- همچنان سبزم و سر سبزی پنهان دارم.
../.: با سپاس فراوان از آقای احمد امینی برادر مرحوم م. راما.
شهر دوباره سفید شده است
بنابراین ، احتمالا انتشار نشریه ی بام سبز
چند روز دیگر به تعویق خواهد افتاد..
مسئولین اجرایی واقعا خوب کار کرده اند
همه ی راه ها باز هستند و بقیه ی ضروریات محیّاست!
نمی دانم!؟
نه! می دانم نمی توانم از کنار این نگاه ناآگاه ..هرچند از یک هنرمند باشد بگذرم
اینکه آقای کیارستمی بیاید برای ورکشاپ با موضوعیّت چای ..
در نوع خود بسیار قشنگ است!
امّا منِ لاهیجانی تا جایی که به منافع لاهیجان مربوط می شود
نمی توانم قبول کنم که این ورکشاپ
در اصل برای توجّه به صنعت رو به زوال!!!!! چای برگزار شده!
هدف اصلی جمع شدن یکسری هنرمند و کشف استعدادها بوده است
و قضیه ی فرعی بودنِ صنعت چای وقتی پررنگتر می شود که
این برنامه در کارخانه ی آقای یاورزاده برگزار شده است( نقطه )!
نیاز به معرفی هم ندارند این جناب.. که خودشان از همان هایی بودند که در اینجا گفتم!
همین را خواستم بگویم و تمام!
همه چیز مبارک آقای میراحسان و بقیه ی هنرمندان!
این هفته ی اوّل مردادماه برای نمایش دخونکا( به زبان گیلکی )،
رسید به هفته ی آخر آذر ماه ..
۲۸.۲۹.۳۰ آذر و ۲ و ۳ دی ماه ،این نمایش در کانون تربیتی شهید باهنر برگزار می شود!
ساعت شروع : ۶:۳۰ .
../.: فقط اینو هم بگم که برای تهیّه ی بلیط، حداقل امروز و فردا به مطبوعاتی شمس مراجعه نکنید
چون هیچ بلیطی اونجا موجود نیست